Thursday, August 17, 2006

1

دیروز با پسرخاله ام و دوستانش رفتیم لاهیجان گردی در اوج گرما!! که هیچ آدم عاقلی ساعت 4 بعدازظهر محض گردش در شهر از خانه بیرون نمی رود! بعد هم به رسم مهمان نوازی و تنها نذاشتن مهمانها هوار تا پله ای که کوه فلاح خیر را به شیطان کوه وصل می کند را طی کنی که از اینور بری بالا و از یه سر دیگه بیای پائین و فقط عرق باشه که از سر و رویت سرازیر بشه.. ولی تجریه ی بدی نبود! آخرین باری که همه ی این مسیر را طی کردم همان اولین بار بود که تازه این پله ها را ساخته بودند.

فردا مامان، مامانی را می بره خونش.. فکر می کنم براش خوبه چون به آرامش و سکوت می رسه.. با اینکه خیلی مراعاتش را می کردیم ولی باز به نظرش خونمون شلوغ و پر سر و صداست! همیشه هم می گه صدای تلویزیون خیلی بلنده.. مامانی به صدا خیلی حساسه.
خیلی وقته ساعت خاموشی ما هم با ساعت خواب مامانی تنظیم شده. وقتی میاد طبقه ی بالا تلویزیون و لامپ ها خاموش و همه می رن تو اتاقشون و لالا.. غیر از من البته!! که تو تاریکی می شینم پای اینترنت..
از یه طرف هم فکر می کنم براش سخته اولش.. چون این مدت دور و برش بودیم و دیگه تنها می شه. ولی انتخاب خودش همینه! هر چی هم بهش بگی بمون، باز می گه می خوام برم خونه ی خودم!

بعد از چند روز دور از اینترنت.. دیشب یادم افتاد مهرواژ هم 3 ساله شد.. این هم اولین پست در ابتدای چهارمین سال..

0 comments: