انگار ماه آذر را ماه امتحانات اعلام کرده اند.. روزهایی که خانواده ها به استقبال امتحانات می روند و یا بهانه ای به اسم امتحانات فرزندانشان، تقدم دارد.
خانم مسئول کتابخانه از دخترک که روپوش و مقنعه اش نشانی از دبستانی بودنش دارد و کتابهایش را با دو هفته تاخیر آورده، می پرسد الان کتاب نمی خوای؟ می تونی باز هم کتاب امانت بگیری ولی یک هفته اجازه داری نگهش داری.
دختر به مادر نگاه می کند و مادر زودتر جواب می دهد که حالا باشه تا بعد از امتحاناتش.. الان وقت نمی شه!
نگاه می کنم به دو کتابی که دخترک آورده. کتابهای باریک با چند خط و بیشتر تصویر که یک ساعت هم برای خواندنشان اضافه ست!
در همان فاصله ی یک ساعتی که برای دیدن دوستانم به کانون پرورشی رفته ام.. بدون استثناء هیچ کودکی بعد از پس دادن کتابها - که وجه مشترک همه شان تأخیر و پایان یافتن مهلت امانت بود - بین قفسه ها سرک نکشید تا کتاب دیگری انتخاب کند و همراهش ببرد و باز این پدر یا مادر همراهشان بودند که سریعن می گفتند الان فصل امتحاناست و حالا باشه بعد از امتحانا..
سرانه ی مطالعه مان کم ست؟ چرا نباشد؟ امتحان باشد یا نباشد تماشای تلویزیون و بازی تعطیل رسمی اعلام نمی شود. فقط شاید حد آن کمتر شود و ساعتی که به آن اختصاص می یابد..
چرا با کتاب هم این برخورد نمی شود؟ این بار به جای دو تا کتاب یکی ببر. به جای اینکه عجله کنی برای خواندنش.. روزی نیم ساعت و یا اصلن 10 دقیقه وقت بگذار. ولی پدر و مادرهای عزیز به جای اینکه این مدیریت و برنامه ریزی را از همین سن به بچه هایشان یاد بدهند که می شود مدت مطالعه را کم کرد ولی حذفش نکرد، خب چه انتظاری ست؟
و هر اتفاقی در آن سوی کره ی زمین هم حتی بیفتد، ما امتحان داشته باشیم یا پسر همسایه ی سمت راستی -شاید سمت چپی- و یا مسابقات جهانی گل کوچیک وسط محله باشد، کتاب دم دستی ترین و اولین گزینه برای حذف و فراموشی ست.