Wednesday, May 31, 2006

1


اثر مهناز هاشمی اقدم


قرار به برگشت نبود.. ولی می دونم می شه اینجا را با همه ی تعلقاتش کنار گذاشت.


پ.ن: مرسی از اسمشو نبر (گفت اسمشو نگم!!) بابت قالب. دستت درد نکنه جوون!

Sunday, May 07, 2006

0

دیگه دنیایی نیست
هیچ جا نیست.. نه در این دنیای مجازی و نه در دنیای حقیقی
مهرواژ هم به انتها رسید
.
.
پ.ن 1: نمی خواستم کسی را نگران کنم.. چند روز بدی را گذروندم و کلی عذرخواهی به خانواده، دوستان و اطرافیانم بدهکار شدم.. ولی حالا خوبم. ممنون

پ.ن 2: مرسی آقای اوحدی.. کلام شما همیشه دلنشین و دوست داشتنیه. خوشحالم که فرصتی شد و تونستم دوباره ببینمتون

پ.ن 3: و با تشکر از مامانم که بانی خیر شد و به زور یه روزه فرستادم تهران تا منم کمال استفاده را کنم و روحمان شاد شود

Saturday, May 06, 2006

156

شعر هایم را خواب می بینم
.

Wednesday, May 03, 2006

155

نمی فهمم زندگی را
- - -
خسته ام. خسته شدم. دلم تنوع می خواد.. نیاز به یه تنوع دارم! آخرین باری که شدیداً حس تنوع طلبی ام گل کرده بود تو آرایشگاه بودم و تنها کاری که اون لحظه از دستم بر اومد کوتاه کردن موهام بود

دلم می خواد حرف بزنم.. نه تو نوشته هام. نه پشت تلفن. کاش امروز یکی از همون چهارشنبه هایی بود که می تونستم بیام پیشتون. دلم تنگ شده براتون. باید حرف بزنم

Tuesday, May 02, 2006

خاش والیسی *

گفتم 115 تا تصویر نگارگری پیدا کردم. عکسهایی که استاد دیروز از روی کتابش نشون داد هم بود. زوار کتابش در اومده.. عکسها را زدم رو سی دی و بهش دادم
می گه تو هم راه افتادی.. پایان ترمت را بیمه کردی؟
می گم تو این 3ترم هیچی یاد نگرفتیم کلاس عملی و عینی روشهای شیرین عسلی و پاچه خواری به میزان کافی برگزار شده. این یه کار را تو عمرم انجام نداده بودم که حالا اگه کاری هم انجام بدم اینجوری تعبیر می شه چون همه همین کار را می کنن. برای نمره و اینکه کارشون گیر نباشه انواع روشها را به کار می برن
می گه تقصیر خودته! باید منعطف باشی.. یه روز یکی یه چوب کبریت را از دو سر لای انگشتاش گرفت و مغزی خودکار را در آورد با اون یکی دستش گرفت.. ازم پرسید فکر می کنی کدوم مقاوم تره در مقابل فشار ؟ گفتم چوب کبریت.. فشارش داد و از وسط شکست.. مغزی خودکار را فشار داد. گره اش زد، هیچیش نشد.. گفت بهتره مثل این باشی تا اینکه مثل چوب کبریت از وسط بشکنی

پ.ن: امروز پسرا با شیرینی و گل اومدن سره کلاس.. آخر هر جملشون هم روز معلم را به استادا تبریک می گفتن.. به قول یکی از استادا این تنها شهادتی که جشن می گیرن

*
در گیلکی خاش یعنی استخوان، والیس هم به معنی لیسیدن .. استخوان لیسیدن کنایه از چاپلوسی کردن
این کلمه را تو مدرسه یادگرفتم. اولین باری که تو خونه از دهنم در اومد، مامانم با تعجب نگام کرد و گفت یعنی چی این؟ و نمی دونستم

Monday, May 01, 2006

با طعم مسکن

بیخود نیست می گن خدا یه پیرمرد ریشوی بداخلاقه! اگه نمی گن هم، من می گم! حتما یه مرد ه !! هر چقدر هم زور بزنه و بگه من می فهمم دروغ می گه
لعنت به این زندگی که باید به زور مسکن تحملش کرد. برو بمیر خدای بد ه بی جنبه که نمی دونی از قدرتت چجوری استفاده کنی.. خیلی نامردی
خوشت می یاد هی اشک منو در بیاری و گند بزنی به زندگیم؟

پ.ن: هیچ کس هم حق نداره دعوام کنه و بگه کفر نگو و بی ادبی و این حرفا! سگم اساسی.. پاچه می گیرم

152

متأسفانه و متأسفانه همیشه دیر شروع می کنم و تا در لذت کار غرق میشم باید سریع تمامش کنم و پرونده اش را ببندم. شاید هم لذتی نیست جز خستگی و استرس تمام شدن کار.. شب و روز وقت می ذارم و توی کمترین زمان ممکن به بهترین نتیجه ای که شاید به معجزه شبیه باشه دست پیدا می کنم
از قبل از عید تا حالا باید اتود پوستر می زدم و حالا درست وقتی که باید تا هفته ی دیگه کار را تمام کنم شروعش کردم و در کمال ناباوری چند ساعت زود بیدار شدن امروز به نتایج خوبی رسید. تصمیم گرفتم شبا بخوابم و صبح زودتر بیدار شم که انگار تصمیمی سخت تر از تصمیم کبری ست!! ولی خب این روزها فرصت صبح خوابیدن و تنبلی هم نیست
موضوع کنفرانسم "نقاشی قهوه خانه" ست و به مطالب خوبی رسیدم که فکر می کنم مثل ترم پیش نمره ی کامل از تحقیق را می تونم بگیرم و این هم از لذتهایی که همیشه دیر بهش می پردازم. جمع آوری مطالب، جمع بندی و نتیجه گیری.. در همین راستا به اینجا رسیدم. منبع تصویری خوبیه