Friday, June 01, 2007

دیدار

شماره موبایل که ازش ندارم.. بی هیچ نشونه ای. نمی دونم چجوری باید پیداش کنم! حتی نمی دونم چه شکلی می تونه باشه. با تردید پله ها را می رم بالا و به آدمها نگاه می کنم. فکر می کنم باید روی پرجمعیت ترین میز نشسته باشه.. نمی دونم چرا یه حسی می گه این چند نفری که درست روبروی من هستند نباید باشن و بقیه هم دو به دو کنار هم نشستن! هیچشکی هم توجهی به من نمی کنه..
و قبل از اینکه داد بزنم من کتی می خوام!! پیداش کردم..

کتی جان قرار بود شرح دیدارمون را بنویسه که هنوز خبری نیست.. مابقی را کتی زحمتش را خواهد کشید.

پ.ن: اینم نوشته ی کتی.. در حاشیه هم قبل از اینکه این آقا دست به قلم ببره، خودم اعتراف کنم که ایشون فکر کردن (شاید هم مطمئن شدن!) که من خیلی گیجم.. هی هم سوال های سخت می پرسیدن!

11 comments:

Veron said...

خوبه دیگه آخرش خودش شناخته تورو!!

Anonymous said...

قرار بود
هست بود
و نيست شد

Anonymous said...

hayejan angize...key bekhunim?

Anonymous said...

سلام دخمل . نوشتیم رفت :)

قربونت هوار تا

Anonymous said...

سلام-بالاخره از توی الهه مهر دیدمت-منم اونجا لینکم.دوما هنوز نرفتم توی آرشیوت.سوما پیوندانته شدی.چهارما که منم یه روایتگری کردم اما حال تایپش نبود.نوشتم خبر میکنم.شاد باش و دیر زی

Anonymous said...

همچین نوشتی شرح دیدار انگار که رئیس جمهور امریکا رفته روسیه

Anonymous said...

حالا ملاقات خوش گذشت؟

Anonymous said...

سلام
لینکیدمتون خانم وبلاگر دیکشنری ;)
روزگار به کام

Anonymous said...

bebinim che neveshteand

Anonymous said...

من قربون اون دیدار نوشتن شما بشم . آخه کلاس دارم . منم شمال میخواممممممم
دریا میخواممممم. دنیاااااا میخواااام.
دلم واست تنگیده شده

Anonymous said...

ها ها ها تا چه اندازه یکی میتونه بیشرم باشه و از نیما بهنود تا این حد تقلید کنه بابا برین یک ایده جدید بیارین

http://nimany.com