Saturday, January 10, 2009


نگاه می کنم به این اسم که یک نقطه بگذاری آن بالا می شود "کبریت خین" ولی همه مان می خوانیمش
"کبریت خیس" که هر چقدر بالا و پایینش کنی طبق قراردادهای نوشتاری نمی شود "خیس" خواندش. هم دندانه کم دارد برای "خیس" خوانده شدن و هم نقطه کم درد برای "خین" خوانده شدن و با شکل فعلی فقط برحسب قرارداد و با ارفاق و اینکه ما همه با سوادیم و اینها می شود خواند "خیس"
نام فرشید مثقالی به عنوان طراح ذکر شده و این یعنی کار استاد ست نه یک هنرجوی بی نام و نشان حتی!







این را چه می خوانید؟
ار وقتی چشم حرکت می کند از بالا به سمت پایین این کلمات دیده می شوند " انگار سپیده شاملو گفته بودی لیلی"








و حتی این " سرخی تو سپیده شاملو از من "
یعنی یک جای کار می لنگد و جایگذاری ها درست نیست.











کاملن مشخص ست این دو طرح آخر کار یک نفر ست. آنهم نه از مشخصه های رایج آثار هنری که خط هر کس و نگاه و نظر و فرم در آثار هر فرد معلوم و مشخص هست و وقتی یک خط بکشد دیگر می شود فهمید این کار کیست، مسلمن منظور این جماعتی که چشم بسته از راه دور هم می توانند حدس نزدیک به یقین بزنند که هر اثری مال چه کسی ست، کپی و مثل هم بودن آثار نیست و سبک هاست که ماندگار شده!
این دو طرح که دو اثر کاملن یکسان ست با همان ایراد در خواندن و حرکت چشم و موازین و قراردادهایی که باید رعایت شود، نام ابراهیم حقیقی را به عنوان طراح یدک می کشد.

این سالها یعنی از وقتی که یکباره گرافیک پرید وسط زندگی و من شدم دانشجوی گرافیک و آخرش هم گرافیست نشدم! حداقل یک چیز را یاد گرفتم. فرق کار بد با خوب را ! ایراد ها بیشتر به چشمم آمد. حساسیتم بیشتر شد و ساده از کنار این طرح جلدها و صفحه آرایی و تصویرسازی و پوستر و بیلبورد و هر چه به نوعی با گرافیک و تبلیغات ارتباط داشت نمی توانم بگذرم.

تأسفم از این ست افرادی مثل این اساتید که ید طولانی دارند در این کار و سالها تجربه را یدک می کشند و شاید دوره ی آزمون و خطاها را گذرانده اند که الان وقتی اسمشان می آید روی آن اثر حساب باز می شود و انتظار بیشتر می شود و دو چندان می گردد، چرا باید اشتباهات انقدر فاحش باشد که فرو برود در چشم و توی ذوق بزند.

و اینها فقط 3 نمونه ست.. مسلمن در کتابخانه ی همه مان نمونه های بسیاری با خطاهای بیشتر پیدا می شود.

0 comments: