تیر خلاص را دوستی زد که یکی، دو ساعت قبل از اجرا زنگ زد و وقتی فهمید میروم "پروفسور بوبوس" را ببینم گفت: اگر میدانستم، می گفتم اصلن نروی! من تا آخرش هم نتونستم تحمل کنم. وسطش زدم بیرون!
گفتم: دیگر کار از کار گذشته. دوستم بلیط گرفته و باید بروم.
خودم را آماده کردم یک تئاتر بد ببینم. و برعکس انتظارم خوب بود و راحتتر توانستم خوبیهای کار را ببینم و بدیها آنقدر توی ذوقم نزد.
پروفسور بوبوس یک کار فانتزی ست. با طراحی لباس و گریمی که بیشتر بر این امر صحه میگذارد. اولین تصوری که با آمدن مادر (فاطمه نقوی) و دو دخترش (لیلی رشیدی و ستاره پسیانی) روی صحنه برایم شکل گرفت، دیدن نامادری سیندرلا و دخترانش بود. با همان هوش اندک و قیافههای زشت که میخواهند پسر پادشاه - مرد پولدار و صاحب منسب قصه (آتیلا پسیانی) - را تحت تاثیر قراردهند تا از ازدواج با سیندرلا - دختری از طبقهی اجتماعی پایین اما زیبا (هانیه توسلی) - خودداری کند و یکی از دخترها را برگزیند.
در کنار این رقابت برای ازدواج و فریب مرد پولدار، پروفسور بوبوس قصهی قیام ست و آدمهای اشتباهی که درگیر سیاست میشوند. ما آدمهای بعد از انتخابات آدمهای حساسی شدهایم. هر چیزی که اندک شباهتی به زندگیمان داشته باشد ما را به وجد میآورد و سریعن شاخکهایمان را تکان می دهد. و شاید از دلایل استقبال از این نمایش قسمتهایی ست که انگشت میگذارد روی همین نقاط حساس. مثل وقتی که پروفسور بوبوس (رضا کیانیان) خطاب به بازیگر مقابلش (بابک حمیدیان) میگوید: من هر وقت از عدالت حرف میزنم، اینا می خندن. و او جواب می دهد: چون ندیدن!
یا وقتی که رضا کیانیان به زنی که ادعا می کند دکترای فلسفه دارد (فاطمه نقوی) می گوید: نکنه تو هم دکترات را از آکسفورد گرفتی؟
اگر قصد دارید به دیدن این تئاتر بروید، توصیه می کنم انتظار دیدن شاهکار نداشته باشید. بی توقع بروید تا توی ذوقتان نخورد و از دیدن این نمایش 2 ساعته خسته نشوید.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments: