از خواب می پرم، می نشینم روی رختخوابم.. همه جا تکون می خوره و سر و صدای شیشه ها و پنجره ها..
صدای مامان میاد که بابا را صدا می زنه..
همه جا آروم می شه .. دوباره دراز می کشم. ساعت 7 و ده دقیقه ست..
زود خوابم می بره..
پ.ن: مامان امروز تمام خبرها را گوش کرد تا بفهمه مرکز زمین لرزه کجا بوده؟ هیچ خبری در این مورد نبود..
می گم شاید خواب دیدیم!
دینا می گه خواب؟! لابد همه هم با هم؟!
می گم خب بعید که نیست.. نمی شه همه یه خواب ببینن؟
مامان می گه منکه بیدار بودم!
می گم مگه نمی شه تو بیداری، خواب دید؟
می گه لابد ایستاده؟ پای اجاق گاز، خواب می دیدم؟!
Wednesday, September 19, 2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
7 comments:
از اين اتفاقات مي افته ديگه
منم از این خوابها میبینم زیاد
خدارو شکر مثل اینکه تونستم نظر بزارم این کاکنتدونی شما با من لجه هر دفعه ارور میداد
هول شدم ببخشید کامنتدونی منظورم بید
چه مامان با حالی وقتی اینورا زلزله میاد مامان من یادش میره شوهر داره فقط دنبال من می دوئه. اون سال که نور زلزله اومد یادته، امیر خوب تهران بود ولی مامان من حاضرنبود رضایت بده بیاد بیرون ، هی می گفت پس امیرحسین کو
من فکر می کنم این خواب شما هم از جنس اون خواب هایی باشه که اون راننده تاکسی برا حاج آقا جنتی تعریف کرده بود!!! خواب کجا بود؟ منم از قول چند نفری این شایعه رو شنیدم و تایید می کنم که امروز صبح زمین لرزید. ولی چون زمین زیر پای بندگان مومن خدا طبق فرمایشات رئیس جمهور محبوب جناب دکتر احمدی نژاد نمی لرزه مومنانی مثه من که تعدادشون هم کم نیست از خواب پا نشدن و طبیعتا اونایی هم که بیدار بودن چیزی احساس نکردن :D
حالاخواب بود یا نه ...من که گیج شدم !