عروسک پشمالوی نرم و دوست داشتنی را می ده دستم تا روی کارت کوچولویی که به گوشش آویزونه بنویسم و کادو پیچش کنه و هدیه بده به دوستش..
می نویسم :
تولدت مبارک!
منا
اسفند 85
با چشمان متعجب نگام می کنه و می گه دنیا توی چه سالی هستیم؟ خوابی مگه؟ چند روز دیگه 87 می شه!
و من هنوز گاهی یادم می ره سال چندم هستیم و در عجبم از گذر زود زمان که هنوز به 86 عادت نکرده ام، باید یادم باشد از چند روز دیگر بنویسم 1387 ..
Sunday, March 16, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
8 comments:
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی ز چه رو کند همی نوحه گری؟؟
راست میگی
چرا اینقدر زود ؟؟
منم همیشه از این احساس ها دارم... تا یک ماه بعد از سال تحویل همیشه تاریخها رو اشتباه می زنم... کم کم باید به 87 عادت کنیم...
الهی! بچه م حواسش نیس!!! درس میشه! 88 که شدیم یادت میمونه، رنده ی کم!
تو هم دنیا ؟
فکر کردم فقط خودمم که تاریخ بعضی جزوه ها و یادداشتهای امسالمو که نگاه میکنم خط خورده س .. یعنی به زور 5َ رو کردم 6 !
چقدر زود .. و چقدر ساده و سریع یکان های سن دو رقمی مون داره میره بالا و 365 تا 365 تا پشت سر میذاریمشون !
من تو این یکی دو سال ِ همش دنبال یه ترمز دستی ام که یه دقه نگهشون دارم بعد با خیال راحت ببینم چه خبره !
farghi nadare ziad. Adad o arghaman inha! mohem ine ke adam ehsas kone tu che saalie!
یه سال عقبیا ... دربس بگیر زودی برسون خودت رو .
پیر شدی رفت دنیا
سال نو پيشاپيش مبارك
شاد باشى