Sunday, January 08, 2006

اشتباه كردم

باز زنگ زد به گوشی مينا شاكی و عصبانی كه اين چه بازیه امروز در آوردی؟ دوستات زنگ می زنن خونه، چی بهشون بگم؟ همه را نگران كردی. مامان سحر زنگ زد گفت هر وقت sms می فرستادم سریع جواب می داد. بابای سحر هم sms فرستاده برات. نگرانت بود. خاله مريم هم همينطور. حداقل بگو منم بدونم! چی شده؟ چرا و چرا و چرا..


اين تلفن، اينم گوشيم.. روشنه! مشكلت حل شد؟ خيالت راحته الان؟ ..


20 تا sms سرازير شدن. يكی يكی خوندم و تشكر كردم. ميهن فكر كرد sms اش ساعت 12 شب نرسيده و يا خواب بودم و دوباره فرستاده بود.. نگين نوشته بود چند بار زنگ زده، خونه هم زنگ زده و باز زنگ می زنه! تا جواب sms زهرا را دادم، زنگ زد. اونم از صبح چند بار زنگ زده بود. به مهسا زنگ زدم گفت دعا می كنه عاقل شم! و گفت شيمن عصبانيه!! با احتياط sms دادم و زنگ زد. گفت می دونی از كی تا حالا حواسم به تقويم هست كه يه وقت يادم نره؟ كلی به مامان سفارش كرده بودم كه يادآوری كنه..


سعيد فكر كرد قهر كردم! مهرنوش فكر كرد ناراحتم و دلخور..


تو ديگه چرا؟ منكه قبل از اينكه گوشيم را خاموش كنم sms فرستادم و گفتم 24 ساعت خاموشه! تو چرا گوشيتو خاموش كردی؟ حالا چجوری تو رو پيدا كنم از دلت در بيارم؟


تازه داره sms اونایی مياد كه از روشن كردن گوشيم نااميد شدن! و نمی دونم چه كسایی فقط زنگ زدن.


غلط كردم.. ببخشيد. قصد ناراحت كردن كسی را نداشتم. الان دارم گند ترین ساعتهای امروز را می گذرونم. تا وقتی گوشيم خاموش بود تو بی خبری بودم و اصلاً فكر نمی كردم كسی را رنجونده باشم.. به خدا قصدم توهين و بی ادبی و سركار گذاشتن و نگران كردن كسی نبود. ديگه تكرار نمی شه. ديگه ی ديگه عمراً اگه روز تولدم گوشيم را خاموش كنم. ببخشيد..


 


پ.ن 1: يكی بگه مگه دختر مريضی كاری كنی كه بعد مجبور شی هی عذرخواهی كنی و كلی شرمنده ی بقيه بشی؟! و همه به عقلت شك كنن!


پ.ن 2:  22 (سال) تمام شد


نقطه


سر خط (شروع 23)


كجا بار منفی داشت؟


پ. ن 3: نكته ای كه بسيار تعجب انگيزه، نبود خبری از فيروزه ست. بين دوستان هم تنها كسی بود كه می تونست پيدام كنه! شماره ی دينا و مينا را داره.. نگرانت شدم! زنده ای؟


پ.ن 4: آخيييييييش گوشيش روشن شد! تو چقدر خوبی. مرسی. بهترینی.. احوال "دنيا" خوب ست الان!

0 comments: