Sunday, June 25, 2006

یه زمانی مثل هم زمانی امتحانا و جام جهانی که همه غر می زنن و از وقت نداشتن و دوست داشتن و ندیدن فوتبال و اینا می گن.. تو می تونی یه لبخند بزنی و بگی منکه زیاد اهل فوتبال دیدن نیستم ولی با این حال تلویزیون روشن و حتی دیدن فوتبال مزاحمت ایجاد نمی کنه!
یه زمانی مثل وقتی که دوستت از کتاب 300 صفحه ای که باید خط به خطش را حفظ باشه و یکی دیگه از جزوه ی هوار صفحه ای و اصطلاحات وحشتناک و امتحان طاقت فرسا می گه و تو یاد کتابهای مدرسه می افتی که در گذر زمان چند برابر شدن و با اصطلاحات و لغات غیرقابل فهم تر.. می تونی ایضاً لبخند بزنی، اظهار همدردی کنی و بگی خوشبختانه همه ی کارام را طول ترم تمام کردم و فقط چند تا کار کوچیک مونده.
حتی یه زمانی که استاد مساعدت نمی کنه و نمی ذاره قبل از شب امتحان کارات تمام شه.. باز هم می تونی لبخند بزنی و امیدوار باشی که چاپخونه یه ساعته هم کارا را بهت تحویل می ده و به خودت دلداری می دی. که البته من هنوز هم دارم در این مورد به خودم دلداری می دم!!
حتی وقتی که اصلاً دلداری نمی دن بلکه دلت را هم می سوزونن که امتحانشون زودتر تمام می شه.. باز می تونی لبخند بزنی دوباره!! که هیچ شب امتحانی با کلی واژه و فرمول و برهان و .. تنها نبودی که مغزت هم هنگ کنه..
براتون آرزوی موفقیت می کنم.

0 comments: