Thursday, December 28, 2006

روزهای برفی

اینجا که برف میاد آدم یاد غم و غصه هاش می افته.. تمام لذتش را کوفتت می کنن و می ذارن رو دلت. هنوز برفی ننشسته و ذرات ریزش با باد میاد و می ره برق ها قطع می شه.
صبح باید بری طبقه ی پایین و دست و صورتت را با فشار کم آب تو تاریکی بشوری و به فکر این باشی نکنه آب هم قطع بشه..
از تلفن خبری نیست چون برق نیست! نون تازه هر صبح هم در سفره نخواهد بود. سماور خاموش، خونه نیمه روشن و سکوت.
می تونی امیدوار باشی هیچ کس درب این خونه را نزنه تا مجبور نشی تو سرمای راه پله ها دوطبقه را بدوی پایین و در را باز کنی..
مامان از 6 صبح بیداره و خبری از برق نبوده.. ظهر برق وصل می شه.. چند ساعت بعد قطع می شه.. دوباره و دوباره..
هنوز داره می باره..
هیچ کدوم نمی خوایم دو سال پیش را دوباره تجربه کنیم..

پ.ن: صبح چشمانمان را به روشنی آفتاب باز کردیم و اثری از بارش برف و هوای خراب روز قبل نبود..

16 comments:

Jozeph said...

یعنی من انقدر بدم که با آرزوهام این همه اتفاق بد میافته؟!؟

Anonymous said...

وقتی برق می ره در آن واحد خوابم می گیره.
نمی دونم چرا

Anonymous said...

sab kon bahar miad...

Anonymous said...

آقا مگه اونجاييكه هستين ! ايران نيس ؟

Anonymous said...

ِِD
عجب حكايتي دارد اين شهرتان

عاطفه said...

شنیدم رشت هم از دیشب تا حالا یک سره داره برف می باره!!!

Anonymous said...

vay ke cheghdr bi barghi o abii sakhtee tajrobasho dashtam
mifahmam chetoriiye
eshala moshkelat hal beshe

Anonymous said...

چقدر این تاریکی روزهای ابری به من آرامش میده.

Anonymous said...

چقدر تکنولوژی !

Anonymous said...

آخه من آرزو کردم این همه برف بباره

Anonymous said...

پس اوضاع اونجا زیاد بر وفق مراد نیست؟

Veron said...

امیدوارم بدتر از اینی که الآن هس نشه..واقعا سخته بدون برق و آب..

Anonymous said...

ه خوبه كه هميشه فردايي هست! (به من سر نمي زني؟)

Anonymous said...

خدا رو شکر که اوضاع به افتضاحی دو سال پیش نبوده...

Anonymous said...

اگه بگم کمکم کhttp://clergyman2006.blogfa.com/ن بهم کم می کنی

باران بهاری said...

حس و حال یه روزبرفی رو خوب منتقل کردی. من آپم