می گویم: چشمهاش را رنگ نکردی..
سر تکان می دهد و می گوید " همینجوری خوبه "
می گویم: چشمهای خودت رنگ نداره؟ چه رنگیه؟
کمی مکث می کند و می گوید " فکر کنم سیاه باشه "
می گویم: بذار نگاه کنم.. قهوه ای پر رنگ ه ! چشمهای من چه رنگیه؟
خیره می شود به چشمهایم و می گوید " سفید داره، وسطش.. اینجا سیاهه ! - و کم مانده انگشتش را فرو کند در چشمم. با انگشت اشاره می کند به وسط چشمم -
می گویم: فقط همین؟ رنگ دیگه ای نیست؟
با دقت بیشتری نگاه می کند و می گوید " قهوه ای هم هست"
می پرسم: دیگه چه رنگی؟ دوباره نگاه می کند و می گوید " قرمز هم هست "
می گویم: غیر از اون سیاه و سفید و قرمز.. رنگ دیگری نیست؟
می گوید " گفتم که!! قهوه ای هم هست"
بی خیال می شوم. مویرگ های قرمز داخل چشمم و چند خط قهوه ای این میانه را دیده ولی اینهمه رنگ سبز را نمی خواهد ببیند!
می گویم: امین! چشم های این هم رنگ می خواد پس..
می گوید " همینجوری خوبه. مامانم کی میاد؟ "
می گوید " همینجوری خوبه. مامانم کی میاد؟ "
5 comments:
آخه چرا به بچه زور میگی؟
خب دلش نمیخواد رنگ کنه دیگه
اگه زور گفته بودم که چشمهای این نقاشی الان باید رنگ داشته باشه ولی نداره! بنابراین ایشون هیچ اجباری نداشته
کوری رنگ نداره ؟
من که تا ازم رنگ میپرسن رک و راس میگم کوری رنگ دارم از ترس اینکه خراب رنگه رو بگم و بیشتر مسخرم کنن :دی
: )
خوب گیر نده دیگه! همین جوری خوبه!