Thursday, February 10, 2005

يه شب برفی و سرد

يه شب سرد برفی.. با صدای هیاهوی باد.. توی تاریكی و وسط سیاهی شب.. امشب هم گذشت؛ بدون اینكه بتونیم مقابل چیزی كه این شبها بهمون تحمیل می شه مقاومت كنیم.. پر از حرفهای نگفته با فرصتی كه شاید خیلی كمه و كابوس اینكه نكنه دیر بشه را به همراه داره..


جمعه صبح می رم.. یك هفته خیلی زیاده.. برای نبودن این شبها.. شبهایی كه باهاشون اخت گرفتم و انتظار نیمه شب را كشیدم. شبهایی كه خندیدم، اشك ریختم، حرص خوردم، داغون شدم ولی دوباره به جریان افتادم..


دلم تنگ می شه.. آره، همه چیز درست می شه.. این وضع هم تمام می شه! و همه چیز درست می شه.. خوب ِ خوب! حتی بهتر از اولش.. خیلی بهتر از هر زمان دیگه ای..


همه چیز درست می شه..

0 comments: