Thursday, February 24, 2005

این روزها


نمی ديد.. هيچ چیز اطرافش را نمی دید! نه برفهای كنار جاده و نه خانه های ویران .. شادی و هیجان حضورش به دخترك مجالی نمی داد..


لحظه های ناب حضورش، آرامش كلام و گرمی دستانش.. و دخترك پر از جيغ! پر از حرف و پر از هیجان و شوق..


 


و من پرم.. پر از لحظه های زیبایی كه مثل رویایی شيرین و زیبا وجودم را در بر گرفته..


 


كمتر از سه روز نبودم.. ولی انگار خیلی بیشتر دور و بی خبر از همه چیز بودم.. باز زلزله.. باز ماتم و يه غبار غم كه روی اكثر نوشته ها را پوشونده.. و نوشته ی سمیرا كه اشكم را در آورد.. سمیرایی گلم نمی دونم چی می شه گفت و چه كلامی می تونه غم از دست دادن دوست را تسلی بده ..


فردا می رم و سعی می كنم البته اگه دینا جون بذاره! مثل بچه ی آدم این يكی دو هفته را بمونیم.. نكته ی جالب و خنده دار این روزا اولاً اشتباه نوشتن فامیلیمون بوده كه باید به همه تذكر بدیم اول فامیلی "م" نداره!! و همین يك حرف ناقابل كه نمی دونم از كجا به اول فامیلی افزوده گشته باعث شده گروه بندیمون هم اشتباه بشه! بعدی هم شایعه ی دو قلو بودنمونه! كه همه ی گرافیكیها دنیا و دینا را به عنوان دوقلو می شناسن و بعد از دیدنمون و دریافت توضيحات به اشتباهشون پی می برن!!


میناهه جونم امیدوارم امتحانت را خوب داده باشی. برات دعا می كنم دوست جونم..


شنبه تولد صالح مبارك باشه!! برات آروزی سالی پر از موفق‍یت و سرشار از انرژی و زیبایی را دارم..

0 comments: