انگار وقتی كلاس داری و نمی ری يه وقت اضافه بهت هديه شده كه می تونی به هر كاری برسی.
پياده روی در هوای خنك و بعد از بارون.. وقتی كه باد خنك به صورتت می خوره.. آهای!! من زنده ام..
بعد از يك ماه و نيم استاد مبانی و طراحيمون با دانشگاه خوردن به تيپ هم و استاد رفت.. اين هفته هم استاد جديد اومد. هيچ كس اعتراض نكرد. درسته كه اكثريت ناراضی بودن ولی دليل نمی شه وسط ترم استاد عوض كنن و انگار اتفاقی هم نيفتاده.
چرا زودتر نفهميدم خوابت می ياد و بايد خسته باشی؟
نصفه شبی يادم افتاد شام درست كنم!! و در يك اقدام بی سابقه از كوكتل و كالباس و سيب زمینی سرخ كرده چشم پوشی كردم!! فقط نمی دونم چرا آب عدس ِ زياد شد. بعد از يه ساعت هم كه گذاشتم آب اضافه اش بره، آبش زيادی كم شد! ولی قيافه اش خوب و نرماله.. طعمش هم خوبه! واسه اولين بار بود خب..
راستی سلام!! خوش اومدی..
پ.ن: نمی دونم بايد دنبال اولين فرصتی باشم كه دستم بهت می رسه تا خفه ات كنم! يا اينكه نگرانت باشم..
0 comments: