Monday, November 06, 2006

فیلترینگ بی مغز

حرف می زدم با پریسا و نیم متری با سیاوش فاصله داشتم که یهو یه چیزی خورد به پشتم و تق صدا داد! دستم تیر کشید و نمی تونستم تکونش بدم. الهام سیاوش را نشونه گرفته بود ولی نزدیک بود بخوره به دماغ عماد و درست از چند میلیمتری اون رد شد و سنگ خورد به من..
سعی کردم بخندم و به روی خودم نیارم ولی اشکهام بی اختیار سرازیر شد.. - الان خوبم! -
هم کلاسی های محترم هم از فرصت استفاده کردند و سوژه ی مناسب برای عکسشون یافتند!

می دونی از چی حرصم می گیره خانوم عزیز؟ تویی که دفعه ی قبل نتونستی فیلمت را خودت بپیچی.. تویی که هنوز داری دور خودت گیج می زنی و هر چیزی که استاد می گه را چندبار دیگه باید برات توضیح داد.. تویی که اینبار بعد از 7بار نتونستی فیلمت را بپیچی و آخرش استاد رفت و جمعش کرد برات.. تویی که باز نتونستی این کار را کنی و از بقیه کمک خواستی تا کارت را انجام بدن.. تویی که...
درست وقت عصبانیتِ من از دست وسیله های خرابی که باعث شد فیلمم گیر کنه و به مشکل بربخورم و نیاز داشتم به کمک یکی دیگه (کسی که کارش بهتر باشه!) هی کنار گوش من نگو بده من درستش کنم برات و من بلدم و درست می کنم برات..
تنها کاری که تونستم کنم این بود که حرفت را نشنیده بگیرم و نتونستم بهت بگم نمی تونم فیلمم را بسپارم دستت چون امیدی به سالم تحویل گرفتنش ندارم!

داشتم فکر می کردم به 11 سالگی خودم.. به 11 سالگی کیان مهر .. و 11 ساله های 10 سال دیگه...

یه اتاق و آب و غذا که این حرفها را نداره عزیز من..

باز که بلاگ رولینگ فیلتر شد! فلیکر هم فیلتر نبود تا چند روز پیش ولی الان فیلتر می باشد. مسخره ست واقعاً..

حالا که خیر سرمون به بتای بلاگر نقل مکان کردیم، فیلتر شده!! من چجوری بلاگ آپ کنم آخه؟! چقدر آدم می تونه بی شعور باشه؟!

0 comments: