بالاخره ده دقیقه مانده به 9 از دانشگاه برگشتیم.. 4نفر بودیم در آتلیه ای که فقط زمان سر ناسازگاری داشت و برای اولین بار می شد در آرامش کار کرد..
یک مقدار از نگرانی هام کم شد. حداقل الان چند تا عکس دارم که تحویل استاد بدم ولی کارگاه چاپ همچنان تعطیله و نمی دونم چه کار باید کرد! فقط خیالم راحته تا 5 بهمن وقت دارم.
پ.ن: اگه حوصله داشتید این نوشته ی تقریباً طولانی را بخونید..
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
6 comments:
من خوندم... سایزش خوب بود
سلام.پس حسابي خسته نباشي.منم هميشه كارامو ديقه 90 انجام ميدم كه اين زياد خوب نيست.شرمنده كه دير به دير كامنت ميزارم.ولي هميشه ميخونم:**
che khoob,beza beram in matn ro bekhunam
:)
be roozam
salam... emtehanaas... movafagh bashi :)
آخ که چه کیفی داره...