Friday, August 05, 2005

محبوس زمان


هر روز كلی حرف نگفته باقی می مونه.. می ذارم برای فرصت مناسب تر.. می مونه و می مونه روی هم تا گفته بشه. چند بار به كلام نزدیك می شه ولی... باشه برای يه فرصت بهتر.. توی يه فرصت كم شاید باید حرفهای مهم تری گفت نه از روزمره یا حرفهای ساده.. و روی هم انباشته می شه.


حرفهای ساده ی من به سادگی در زمان گم می شه. باز روی هم جمع می شه و در پستوی زمان به فراموشی نزدیك و نزدیك تر می شه ..


یادم نیست.. چی می خواستم بگم؟ وقت كمه! خیلی خیلی كمه.. حرفهای ساده ام را كنار می ذارم. نه! این مهم نیست!! باید بشنوم.. فرصت گفتن اینها نیست..


و كلام خلاصه می شه در سلام و احوالپرسی..

0 comments: