Tuesday, August 30, 2005

ناراحتم بسی

از ميون جاده ی مه گرفته بگذری.. جاده ی پر پیچ و خم را طی كنی تا به جایی برسی كه بارون نمی باره و زمین هنوز خشكه.. كوههای مه گرفته را زیر پات ببینی و هوای فوق العاده و تا چشم كار می كنه زیبایی ببینی و زیبایی.. و درد آورتر و حسرت بارترین چیزی كه در این لحظه وجود داره جا گذاشتن دوربین عكاسیه!! و وقتی غصه ات شده يه عالمه بابا جان خبر مسرت بخشی بهت بده كه دوربینش توی ماشین هست..


تازه وقتی از دریچه ی دوربین اتوماتیك نگاه میكنی به عمق فاجعه پی می بری!! ولی خب به این فكر می كنی كه از هیچی كه بهتره..


با هر مشقت و حرص خوردنی كه هست عكس می گیری و اونقدر سوژه هست كه نمی فهمی كی يك حلقه فیلم تمام شد!! .. و امیدواری عكسهای خوبی بشه..


لعنت و لعنت به دوربین اتوماتیك!!


تمام عكسهایی كه از نزدیك گرفتم فنا شده! حالگیری بدتر از این نمی تونست وجود داشته باشه! .. يه حلقه فیلم نابود شد تا من عبرت بگيرم دیگه دوربین جا نذارم!!

0 comments: