Tuesday, August 16, 2005

حرفهایی كه گم شد

از تمام این لحظات بدم می یاد.. از تمام لحظاتی كه احساس نیاز می كنم.. از تمام لحظاتی كه...


فیروزه خانم!! به شما هم خواهم رسید كه باعث شدی يك عدد منا بالای سرم بایسته اینجا و نذاره بنویسم و من دارم بردباری می كنم كه همچنان می نویسم و سعی می كنم واسه خودم نذارم و نشنوم!! بچه حق داره خب!! تو این خونه ست اونوقت می ره كانون و میاد چیزهای جدید می شنوه! و همچنان كنارم بایسته و بگه هی! با تو ام!! مگه نمی شنوی؟ .. جریان اعتصابت چیه؟! .. وقتی هم كه می پرسم چی شنیدی؟ چی گفتن؟ بگه منم كم از تو ندارم!! حرف نمی زنم..


ما كه فردا همدیگرو خواهیم دید..

0 comments: