در ميان سكوت.. در كشاكش میان احساس و قانون! قانونی كه من را نادیده گرفته. تمام حقوقم را و اجازه داده له بشم، ویران بشم و دیگری بر ویرانه ها و ذره ذره های وجودم پایكوبی كنه.. در لحظه هزاران هزار ویران و ناامید می شن. به هر سویی می چرخند تا شاید فقط ذره ای نور امید از روزنی نمایان بشه! ولی كجاست فریاد رسی؟
لعنت به قانونی كه حكم می ده بچه ای دور از زندگی و امید و كودكیش و در حسرت بودن مادر بزرگ بشه.
منتظرم. منتظرم نوشی با خبرهای خوش برگرده..
0 comments: