Saturday, October 08, 2005

احوالات گره خورده ی من با زن برادر استاد

پرسيد كسی كلاس طراحی را با گروه D تغيير می ده؟ تا يكی از اون گروه بياد.. با اینكه حرفش رو به جمع بود فقط نگاهش را دوخته بود به من..  دیگه واسم مهم نبود اتفاق ترم قبل تكرار بشه يا نه! می دونستم اينبار هم جوابش را نمی دم ولی با این تفاوت كه ناراحت هم نمی شم و با يه بغض از كلاس نمی رم بيرون..


جواد گفت رفته عروسی برادرش! برای همین این هفته كلاسش تعطيله. گفتم فكر كردم برادرش زن گرفته كه اینهمه پشت سرش حرف می زد.. گفت این هفته عروسيشه! فقط می تونی امیدوار باشی بهش بد نگذره..


اواسط ترم قبل مثل هميشه بدون حرف كارام را گذاشتم سر ميزش تا طرح هام را ببينه. پرسيد لاهيجانی هستی؟ گفتم آره. گفت از الان يه منفی داری.. گفتم چرا؟! گفت چون لاهيجانی هستی!! بعد كلاس لاهیجان شناسی راه انداخت البته در باب دخترهای لاهیجانی فقط!! .. گفت هرچی به برادرم گفتم من شاگردهای لاهیجانی داشتم اینجوری هستن! حرف گوش نكرد كه نكرد!! ..


منم محترمانه از كلاس رفتم بيرون و روز بعد پيش رئیس دانشگاه!!


امروز اواسط كلاس پرسيد كسی نوشهری هست؟! و با جواب منفی مواجه شد.. انتهای كلاس كه داشت با يكی از بچه ها حرف می زد، گفت برادرم نوشهر زندگی می كنه. برای همين می خواستم به بچه های نوشهری نمره بدم!! هم به نوشهریها و هم لاهیجانی ها!!!! همسرش لاهیجانیه..


گفت فقط و فقط به خاطر زن برادرم رفتم عروسيشون. كل هفته ام پر بود و اصلا وقت نداشتم.. نمی خواستم برم! فقط به خاطر خانومش رفتم..


سمانه می گه فقط كافیه از دستش ناراحت بشه يا اختلافی پيش بياد تا منفی ها را برات ردیف كنه..


و من فقط می خندم ..


 


پ.ن : مگه دلیلی واسه غصه خوردن وجود داره كه غصه بخورم؟! اصلاً هم غصه نمی خورم!! مضحك تر از اونه كه حتی بشه ذره ای ناراحت شد.. حداقل كلاسهامون از يكنواختی در میاد و پر از سوژه ست!! مطالب آموزنده هم داره.


تازه پسرهای‌ گرامی وقت را مغتنم شمارید كه مثل استاد ما عمراً اگه نصيبتون بشه. پس تا پسرهای دانشگاه ما در خواب غفلت هستن بشتابيد كه پشيمانی سودی ندارد..

0 comments: