Friday, September 15, 2006

سفر طاقت فرسای آموزشی

فکر کردم این بار این راه را که همیشه 3 ساعت و نیم می رم، می رسونم به رکورد اتوبوس و 5 ساعت ه می رسم خونه.. ولی من رکورد اتوبوس را هم تونستم بشکنم و در کمال موفقیت بعد از 7 ساعت و نیم رسیدم خونه!! تازه غیر از یک ساعتی که همون اول راه و قبل از اینکه از آمل بیام بیرون معطل شدم..
تو ترافیک داخل شهر آمپر رفت بالا.. آقایانی که در صحنه حاضر بودند سریع زنگ زدن به مکانیک و بعد از حضور راهی تعمیرگاه شدیم. فیوز های سوخته تعویض شد، ترموسات (درست نوشتم؟!) را هم در آورد. گفت با همین فن شکسته می تونید برید و تعویضش نکرد!
ما هم با خاطر جمع و آسوده به راه افتادیم تا چالوس.. ترافیک عظیم و وحشتناکی که فیوزهای یدک را هم سوزوند! یه مشت فیوز خریدم! دنبال باتری ساز هم رفتم ولی آقا فقط لطف کرد و یه نگاهی کرد به ماشین و گفت باید جلوبندی را باز کرد و رفت... صبر کردم آمپر که اومد پایین دوباره حرکت کردم به اینکه فیوزهای جدید ترافیک باقی مونده را تاب بیاره..
قبل از تنکابن ایستادم که آب بریزم تو رادیاتور و پیشگیری کنم از جوش آوردن احتمالی در ترافیک همیشگی تنکابن!
یه آقای ورزشکاری هم ایستاد و هواگیری کرد رادیاتور را برام و گفت داره می ره آمل.. منم متعجب که اینوری نمی ره آمل که.. بعد فهمیدم آقای مهربون تو لاین مخالف بوده و دور زده اومده کمک کنه.
از تنکابن هم رهیدم و با سرعت در حال حرکت که فقط برسم خونه.. آمپر هم پایین بود و خیال منم آسوده ولی بعد از چابکسر چراغش روشن شد.. باز فیوز سوخته بود و هرچی فیوز هم داشتم خرجش کرد و همش سوخت و موندیم بی فیوز!! در برهوت جاده..
بابایمان هم از قبل گفته بود بیا.. فقط احتمال داره موتور بسوزه!!
در همین حین که به جای فیوزهای 30 که سوخته بود، فیوز 25 گذاشتم و به عبارتی منفجر شد! ماشین پلیس ایستاد و یه نیم ساعتی هم اونا سر و کله زدن و فیوز کمکی ماشین خودشون را دادن و گفت دنده سنگین نرو و با سرعت برو.. ما هم تا لنگرود داریم میایم و پشتتون هستیم..
منم به پشتوانه آقای پلیس راندم و خیالمان راحت بود که دیگه مامانمون نمی گه 25 تومن جریمه می شی!! ولی حیف که قبلش به بابایمان زنگ زده بودیم که بیا دنبالمون.. و مجبور شدیم اول کلاچای ایست کنیم و منتظرش بمونیم که راحت پیدامون کنه.. آقای پلیس هم با فاصله داشت می اومد ایستاد و بهش گفتیم مشکلی نیست و منتظریم..
بابا هم رامبد و وحید را گذاشت پیش ماشین که فن کولر را با فن شکسته تعویض کنن و ماشین را بیارن!
و بالاخره پام به خونه رسید! (آخیییییییییش!!)
بابا می گه از عمد نیومدم دنبالت که بدونی یه دختر تنها اونم تو شهر غریب باید چند برابر مواظب باشه و کسی نیست کمکت کنه. اینجا تصادف می کردی من بودم، همه هوات را داشتن و کافیه فقط خودت را معرفی کنی. سختی کشیدی و با عذاب اومدی که دیگه یادت نره و خودت مواظب خودت باشی! منکه همه جا همرات نیستم. فقط کافی بود همونجا فن را تعویض می کردی و راحت تا خونه می اومدی. 4500 تومن قیمتش بود. حالا یه دینام هم ضرر زدی.
منکه به مکانیک نشون دادم! گفت مشکلی پیش نمیاد.

به آری می گم تا حالا بزرگترین مشکلی که شاید برای ماشینم پیش اومده باشه تمام شدن بنزین ه که اونم می رفتم پمپ بنزین! دو سال ِ این راه را می رم تا حالا یه بار آب نریخته بودم تو رادیاتور. نمی دونستم جعبه فیوز کجاست! هواگیری چیه؟!

0 comments: