پنج شنبه رفتیم بابل. پیدا کردن ایستگاه بابل و گرفتن تاکسی برای دانشگاه علوم پزشکی کار سختی نبود ولی پیدا کردن خوابگاه دختران کار چندان راحتی نبود و آخرش به این نتیجه رسیدیم یه جا بایستیم تا بیان پیدامون کنن!
و از اونجایی که یه قسمتهایی را اشتباه رفتیم، مجبور شدیم برگردیم و منتظر بمونیم.. نکته ی جالب این بود که به راحتی می تونستی سرت را ببندازی پایین و بری تو! کلی هم سوراخ سنبه داشت که عمراً شاید بتونن پیدات کنن! و هیچ بشری را هم در طول مسیر ندیدیم. دریغ از یک آدم که بشه ازش پرسید خوابگاه کجاست؟ اینهمه تابلو داشت یکیشون هم رو به خوابگاه نبود.
موقع برگشتن هم که غصه ی عالم را گرفته بودیم که دوباره باید این مسیر را برگردیم تا به در خروجی برسیم! کاشف به عمل آمد که خوابگاه درست کنار دانشکده دندانپزشکی بوده و از اول می شد از همون در وارد شد و به راحتی به خوابگاه رسید!
در همین حین فرشته ای هم تماس گرفت که کجایی؟! و تا گفتیم در بابل به سر می بریم، گفت ما هم همینطور!! ..و رسوندنمون خونه. شام هم مهمونمون کردن!
پ.ن: چند تا عکس دیگه
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments: