Saturday, January 08, 2005

شروعی دیگر در آغاز فصلی دیگر

و دنیای بيست و يك ساله در آغاز راهی طولانی و سخت قرار گرفته. نمی دانم تا كجا و چطور می گذرد ولی همین كه هستی، مرا به سوی این جاده ی گنگ سوق می دهد و قدرتی دوباره برايم خواهد بود كه نترسم و پيش برم..


حضورت اطمينان بخش لحظه هايم ست و دستانت گرمابخش دستان سردم.. تنهايم مگذار...


يه كاغذ مچاله شده را به سمتم پرت كرد! گفت این مال تو.. بعداً بخونش.. نندازيش دور. اول بخون بعد خواستی بندازش.. و رفت بخوابه.


كاغذ را گذاشتم كنار كامپيوتر و مشغول كارام شدم. يادم رفت..


اتفاقی چشمم بهش خورد! يادم رفته بود.. بازش كردم و نوشته بود..


تَفَرُت يه نی نی كوك چولو مبارك .....


حالا!!! مبارك باشه


در اولين دقايق روز تولدش


لبخند رو لبام نشست.. و حالم بهتر شد..


خيلی لذت بخش ِ وقتی بعد از مدتها دوستات زنگ می زنن.. آدمهایی كه شاید حتی يك سالی باشه ازشون بی خبری و یا دورن ازت.. ولی فراموشت نكردن و انرژی مضاعفی را بهت هدیه می كنن.. يا اینكه سرزده میان..


اطرافيانت به فكر غافلگیر كردنت هستن و تمام سعیشون را می كنن كه خوشحالت كنن..


 


از همتون ممنونم.. خیلی دوستتون دارم

0 comments: