Saturday, December 03, 2005

104

تو خونه موندن لذت بخش تر از برگشتن به اينجاست.. غر زدن كمكی نمی كنه ولی زندگی اينجا هم جذابيتی نداره.....


دلم يه مهمونی و جمع دوستانه می خواد.


فعلاً هيچ كاری نمی شه كرد. نمی ذاره ماشين را بيارم.. بايد بسوزم و بسازم!! بابا می گه تقصير خودته. چقدر بهت سفارش كردم وقتی باهاش هستی مثل آدم رانندگی كن؟ .. ولی مامان نمی خواد قبول كنه بدون ماشين سخته، خيلی هم سخته.. كسی نمی خواد يه ماشين هديه بده؟ تولدم نزديكه.. به بابا جان كه سفارش دوربين دادم و برای راحتی كارش مدل و قيمتش را هم اطلاع دادم! اگه مشاوره خواستيد در خدمتم..


كار زير كه كار سختی هم نيست. با نشاسته و رنگ و آب درست شده. نشاسته را با آب مخلوط كنيد و توی سينی يا يه سطح صاف بريزيد و رنگهایی كه دوست دارید را اضافه كنيد. به راحتی می تونيد تركيبهای زيبایی بسازید. بعد كاغذ يا مقوا را بذاريد روش و بردارید. يه كاغذ تو مايه های ابر و باد خواهيد داشت.. هر چی ضخامت نشاسته كمتر باشه بعد از خشك شدن از مقوا جدا نمی شه.


اگه روی تصوير اسكن شده كليك كنيد و در اندازه ی بزرگ ببينيد متوجه می شيد كه جاهایی كه قشر نشاسته ضخامت بيشتری داره (سر انگشتها) ترك خورده.


من اصلاً فكر نكردم هنرمندم! اندازه ی اين حرفها نيستم. نقاشی ام هم زير خط فقره.. خلاقيت لازم برای يه "گرافيست موفق" شدن را هم ندارم. هنرجوی درست درمونی هم نيستم! فقط از قضای روزگار عنوان دانشجوی گرافيك را يدك می كشم.


تك و توك كارهایی هم كه دارم يه "خب كه چی؟" هميشه دنبالش می ياد! مثل كارایی كه حتی نمی دونم می شه اسم آبستره روش گذاشت يا نه و مامانم سالی يكی هديه می گيره ازم.


 


ممنون..

0 comments: