نوشته ها رو پاك كردم و كامپيوتر پاكسازی شده. شايد هم ديگه مهم نباشه كه بعد از من نوشته هامو بخونن با اينكه اكثرشون تو آرشيو اينجا يافت می شه.. sms ها هم
نفهميدم كی از اين قطار معروف افتادم پائين و نمی دونم چرا هواپيما نبود كه زودتر سقوط كنه! با اينكه فكر نمی كنم كسی اسم شهيد را پيشوند اسمم كنه. تركيب جالبی هم نمی شه! .. بهش فكر نكن!
از نمی دونم كی و طبق چه قانونی سوار اين اتوبوس زوار در رفته شدم كه هر لحظه امكان فروريختنش هست و صدای تكه هایی كه انگار با مرارت به هم وصل شده و سر پا نگهش داشته و اميدوارم قبل از اينكه سقف فرو بريزه پاش را بذاره رو ترمز و پياده شم..
آهای تویی كه اون بالایی، بازی را تمام كن! نگه دار.. می خوام پياده شم..
0 comments: