Friday, December 30, 2005

كمی نبودن


خونه ی خالی.. يه فرصت تنهایی.. هر چند كم! برای رهایی اشكهایی كه حبس شدن و حبس شدن به اميد رهایی.. اشكهایی كه عادت كردن به اسيری و رهایی براشون دست نيافتنی شده. حتی حالا..


حوصله ی اينجا را ندارم. حوصله ی مهرواژ دوست داشتنی ام كه بيشتر از دو سال ثبت كننده ی لحظه هام بود را ندارم.


حوصله ی اين دنيای بهانه گير و خسته را هم ندارم. اين دنيای دنيا نيست.


نمی نويسم.. شايد تا هيچ وقت و شايد هم تا فردا.. نمی دونم!



 


پ.ن: فقط نمی دونم چرا اينجا نوشتم! حالا شايد خودش بياد و پاکش کنه..

1 comments:

Anonymous said...

salam azizam....
movafagh bashi

be gilna sar bezanin

Guilan Independent Local News Agency

www.gilna.ir
www.gilna.net