Monday, December 05, 2005

بدون تصویر

با اصرار فراوان دو خط شعر را منسوب كردم به حميد مصدق در حاليكه از فريدون مشيری بود! خيلی سوختن داشت!! مخصوصاً در برابر اونهمه اطمينان. ولی خب.. انسان جايز الخطاست! می گه شما دخترها با اصرار اشتباه می كنيد و عقب نشينی هم نمی كنيد. اگه من بودم ديگه روم نمی شد حرف بزنم!


پسرهای دانشگاه ما همه از دم دكترن! حق همشون را خوردن. اشتباهی سر از گرافيك در آوردن. تا با يكيشون 2 بار سلام عليك می كنی به غذا و مريضی و سلامتی ات گير می دن و انواع توصيه ها را تو آستينشون دارن! از اول ترم هم تجويز همشون برای من غذا خوردن بودنه. مخصوصاً وقتی تايم نهار منو می بينن انگار يادشون می افته.. اين همينه ديگشون هم منو كشته! همينه ديگه...


هر كی ندونه فكر می كنه من چه موشی ام يا اونا چه هركول هایی هستن.


می گه تو همين قدری بمون! شانس آوردیم.. همينجوری كه هممون را حريفی، اگه بزرگتر بودی كه ديگه هيچی.. كاتر را نشون می ده و می گه زبونت از اين هم تيزتر و برنده تره!


استاد گفت خواهرت خيلی فعال تره! مهدی سرش را تكون داد و گفت يه ذره خجالت بكش! مثل اينكه تو نگام خوند كه واسه چی؟ اضافه كرد با خودم بودم! بايد خجالت بكشم.. سرم را انداختم پائين و لابلای كادرهایی كه برای تصوير سازی كشيده بودم به نوشتن ادامه دادم تو صفحه ی سفيدی كه پر شده بود از كلام بدون تصویر..


پ. ن: من خيلی صبورم! خيلی صبور.. نه سخت می گیرم و نه اهميتی می دم. ولی پدر ژپتو های كلاسمون زياد شدن!


پ. ن 2: رسماً از طرف خودم، فيروزه، شيما و دوستان بی معرفتتون كه در كمال شرمندگی روز تولدتون را يادمون رفت عذرخواهی می كنم. اميدوارم بدونيد كه چقدر دوستتون داریم و چقدر برامون عزيز هستی. آرزو می كنم امسال يه سال خوب و بهتر از هميشه باشه براتون..


تولدت مبارك

0 comments: