به این نتیجه رسیدم پس انداز لازمه! اونم برای آدمی مثل من که هیچ وقت حساب کتاب نداره خرجش و هیچ وقت نمی فهمم چقدر خرج کردم و اصلاً پولم چجوری خرج شد و چقدر داشتم..
هر بار هم که سعی می کنم مدیریت داشته باشم رو دخل و خرجم باز طبق عادت رفتار می شه و چند وقت بعد یادم می افته..
امروز برای اولین بار رفتیم فیلم هایمان را ظهور کنیم.. یه مقدار استرس داشتم و می ترسیدم تو تاریکی نتونم فیلم را در بیارم و بپیچم دور حلقه و بر عکس بقیه یکبار هم تمرین نکرده بودم. قبل از اینکه برم تو تاریکی مطلق حلقه فیلمی که بچه ها باهاش تمرین می کردن را پیدا نکردم..
و گفتم هر چه بادا باد! ولی سخت نبود خوشبختانه و با موفقیت فیلم به ظهور رسید و یه ذره به خودم امیدوار شدم مخصوصاً که آدمهای گیج تر از خودم را دیدم!! و زیاد عکس هام نسوخته بود با توجه به اینکه همشون بدون نور سنجی بود و تقریبی دوربین را تنظیم کرده بودم.
یه چیزی دیگه که فهمیدم اینه که وقتی بیش از حد روی یک ویژگی و یا توانایی و یا نقطه ی ضعف یا قوتم دست می ذارن و ازش حرف می زنن خودم را می بازم! تا حد معقولش تشویق کننده است و حرکت پیش رونده داره ولی وقتی تعریف ها در حدی می شه که می دونم این من نیستم و از توانایی هام بیشتره موقع کار استرس پیدا می کنم!
یکیش هم عکاسی! من خیلی دوسش دارم و لذت می برم ازش.. ادعایی هم ندارم ولی بعضی ها این علاقه را با توانایی اشتباه می گیرن! اینکه فکر می کنن چون من به این رشته علاقه دارم و دوست دارم کار کنم توش پس باید کاملاً بلد باشم و یا از بقیه جلوتر باشم.
نمی دونم.. انگار می ترسم از کار کردن و طرح زدن.. و شاید به همین دلیله که دنبال کار نمی رم و منتظرم یکی بیاد و بهم پیشنهاد کار بده در حالیکه در بدر دنبالش هستم ولی یک قدم هم حرکت رو به جلو برنداشتم تا حالا.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments: