Monday, October 02, 2006

خوشبختی

دینا 2 تا بستنی برام خریده..
حمید برام لواشک خریده و هنوز تمام نشده..
مامان 5شنبه آش و غذاهای خوشمزه میاره برامون.. عروسکم را که جا موند رو تختم را هم میاره برام.

بالاخره فهمیدند ما دانشجوی ادبیات فارسی نیستیم! و قبل از گذروندن "فارسی 3" حذفش کردند و امروز 2 واحد دیگه بجاش گرفتم.
جالبه که تازه - ما اولین ورودی های گرافیک اینجا هستیم متأسفانه - فهمیدن 6 واحدی که جزء لیست واحدهامون بوده اضافه ست و برای آیندگان حذف شد! 4 واحدش را که پاس کرده بودیم!

آخییییییش.. این 2 هفته واقعاً خسته شدم انقدر این راهرو را بالا و پایین رفتم و با هر کسی که فکر کردم می تونه کاری انجام بده حرف زدم. بالاخره امروز موفقیت حاصل شد و دوباره با دینا هم گروه و همکلاسی شدم. خیال مامانم هم راحت شد..

پ.ن 1: تولدتون مبارک باشه!
پ.ن 2: ترس ندارم. باور کن!!

0 comments: